به وقت گپ

J :خاله ! (....) به من میگه جیغ جیغو....!

مربی: اوهوم!

J :اما من که جیغ جیغو نیستم!

مربی:خب؟

J :پس اصلا مهم نیست!

مربی:خوبه!

J :(...) من جیغ جیغو نیستم! حالا بیا بازی!

J :من از .......(!)بدم میاد!

مربی: تو از ......(!) بدت میاد؟

J :آره! چون تولد پارسالش با من قهر بود!!

مربی:خب؟

J :حالا می خوام بزنمش!!

مربی:دیگه چه راهی هست؟

J :نمی دونم! کاش تولدش نبود!

مربی: میشه پاکش کرد؟

J :آره!

مربی:با چی؟

J :با پاک کن!

مربی:پس بیا پاکش کنیم!

J :آخ جون!

مربی:می خوای به بچه های دیگه هم بگیم پاک کن هاشون رو بردارن.هرچی رو که دوست ندارن پاک کنن؟

J :آره! بچه ها ،بچه ها ،بیاین یه بازی ....!

بچه ها باهم در حال ساختن لگو هستند!

پله پله لگوها را کنار هم چیدن...یکی از این پله های لگویی خیلی بلند شده! می پرسم این پله ها به کجا می رسند؟....

J :این پله ها ،محل سقوط یک فرشته (اسم یک سریال در ماه رمضان!)است.

مربی:معنی این چیه؟

J :نمی دونم !یه فیلم ترسناکه!مامانم هواس منو پرت می کنه،بعد میره میبینه!!

J :خاله ،می دونی(...) عاشق من شده!!!

مربی: سکوت...

J :می دونی از کجا فهمیدم ؟؟!

مربی: سکوت...

J :مامان هامون همش میگن!!!

مربی: سکوت...

J :بریم بازی کنیم؟

مربی: آره،بریم یه بازی جدید!!

J : هورا.....

امروز یکی از بچه ها گاه و بیگاه از کلمات ناپسند استفاده می کرد،بچه های کلاس می دونستن که ما با هم قرار گذاشتیم توی کلاس گوش هامون فقط حرف های خوب بشنون و لب هامون حرف های خوب بزنن،اول تعجب کردن! بعد یه کم شیطنت و تکرار حرف ها، اما خیلی سریع خودشون به هم یادآوری کردند که قانون کلاس چیه! بعد دیگه به اون بچه کاری نداشتن وقتی با صدای بلند حرف های نا زیبا می زد ... این دوست تازه وارد ما از اینکه نتونسته بود نظر بقیه رو جلب کنه خسته شده و اومد سراغ بچه ها و گفت دهن من هم دیگه حرف بد نمی زنه بچه ها!!!!!

و واقعا هم دیگه نزد...!

 

.

وابسته

درباره این موضوع نظر دهید